رایانه همراهم روی پام دارم باهاش کار می کنم .بابام اومده تو اتاقم می گه:رایانه همرات روشنه؟
میگم:پس نه پس!روی زمین داشت گریه میکرد گذاشتم روی پام آروم بگیره
بعد به پدرم میگم باهاش کارداری؟میگه پس نه پس!صدای گریش می اومد،اومدم بهت بگم گناه داره بغلش کن.
با دوستم رفتيم خريد.برگشتيم ديديم ماشينش نيست ميگه: دزديدنش ميگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ خسته شده بود از بس منتظر ما وايساد. اس ام،اس داد گفت من ميرم خودتون بياين!
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلمو گذاشتم و اکوحال کنم
يارو با ??? تا سرعت زده به يه عابر پياده ، عابره پرت شده ?? متر اونطرفتر افتاده زمين
هيچ تکونيم نميخوره.دوستم ميگه يعني مرده؟
ميگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض ميکنه پنالتي بگيره !
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم
رفتم درمونگاه , منشيه ميگه : مريض شماييد؟
گفتم پَــــ نَ پَــــ من ميکروبم ,اومدم خودمو معرفي کنم!
دختره سه دهه و نیم از زندگیش میگذره تازه میپرسه وقتشه ازدواج کنم ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ برو یه دستگاه کوزه در ابعاد و اندازه ی هیات و هیکل خودت سفارش بده تا به اتفاق سیر و پیاز و بادمجون و گیلاس و لبو در ردیف مجموعه ترشی های منزل قرار بگیری !
رفتم از قسمت قفسه باز کتابخونه 2 تا کتاب برداشتم آوردم گذاشتم جلوی مسئولش که وارد حسابم کنه؛ میگه: میخوای ببریشون؟
نه پس اومدم کتابارو بهت توصیه کنم بخونی، میانگین ساعت مطالعه تو مملکت بره بالا
وسط جاده خلخال زنجان پنچري ماشينمو مي گرفتم يه آقاه رسيد گفت پنچر شدي؟
گفتم پـَـ نـَـ پـَـ لاستيکم گرمش شد در آوردم هوا بخوره!!
سوار تاکسی شدم رسیدیم سر خیابون گفتم مرسی آقا ...
می گه پیاده می شین؟
پَ نه پَ خواستم بین مسیر یه تشکر ناغافلی کرده باشم جو از سنگینی درآد